اين مقاله بر مبناي توجه به تقابلها در قرآن كريم به رشتهي تحرير در آمده است. تقابلهاي قرآني،گاه در حيطهي مفاهيم مبنايي چون حق و باطل، و نور و ظلمات، و گاه در حوزهي دو ديدگاه فكري در كليّت بحث، و گاه در مسائلي همچون شرك و اخلاص، ايمان و كفر، صدق و نفاق در جزئيات امور، و زماني نيز تقابلها در محورهاي اجرائي و مباني عملي و عملكردها در بعد فردي و اجتماعي ديده ميشود. در اين نوشتار نماياندن حقيقت از زاويهي بين تقابلها، وجههي نظر همّت بوده و كوشيدهايم تا با بهره از نور قرآن جلوههايي از آن نمايان گردد.
تقابل منطقي ـتقابل ساده و تركيبي در قرآنـحق و باطل ـنور و ظلماتـايمان وكفر ـشرك و اخلاص ـتقابل دو مكتب ـتقابل در راه و روش ـتقابل در شخصيت فردي عاملانـشخصيتهاي متقابل قرآني ـتقابل مؤمن و كافرـ تقابل محسن و ظالم ـتقابل دو جامعه ـتقابل در پايان كار .
قرآن كريم سخني است كه بدان حقّ از باطل جدا ميشود: انّه لقول فصل (طارق،86/15). به بياني ديگر اين قرآن كتابي است كه: لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه. (فصّلت،41/42) زيرا كه آن تنزيلي است از خداي حكيم حميد.
قرآن خود اين نكته را بر پيامبر اكرم(ص) تأكيد ميفرمايد كه: وإنّك لتلقّي القرآن منلّدن حكيم عليم. (نمل، 27/6) پس اين قرآن با ساختههاي انساني و تراوشات ذهني بشر بسيار متفاوت است زيرا انسان با اطلاعات محدود خويش و با انديشههاي گره خورده به بسياري از پايبنديها و سنتهاي درست و نادرست، نميتواند نگاهي جامع و به دور از نقص و نقض داشته باشد. و اين امر خود را در عمل به زودي نمايان ميسازد. مكاتب طراحي شده توسط انسانها با گذشت اندكي، كاستيهاي خود را نشان ميدهد و تناقضات موجود در آن را نمايان ميسازد. پس دو مكتب است و دو ديدگاه. در جاي جاي قرآن كريم اين دو مكتب در برابر يكديگر قرار گرفته و به مقايسهي بين آنها پرداخته شده است1. مكتب انبيا و آن دسته از مكاتب انساني كه مبتني بر نفي مبدأ و معاد است. و نتيجهي كار هر كدام نيز جداگانه روشن گشته است. بررسي اين مقايسه از ديدگاه قرآن كريم، رويارويي دو مكتب را به خوبي نشان ميدهد و راه پرهيز از باطل را به انسان ميآموزد.
اين تقابل تنها در دو ديدگاه فكري نيست، بلكه همين شيوه در مباني و مفاهيم مختلف مورد توجه بوده است. در قرآن كريم در مسائلي همچون شرك و اخلاص، ايمان و كفر، صدق و نفاق و… بررسي در تقابل و مقايسه، بين آنها به چشم ميخورد و به همين ترتيب در محورهاي اجرايي و مباني عملي و عملكردها، اين مقايسه، در تقابل ديده ميشود. به عنوان مثال، قرآن كريم متّقين را با فجّار، صالحان را با فاسقين، مصلحان را با مفسدان و عطا كنندگان را با بخيلان رو درروي يكديگر قرار ميدهد و نتيجهي كار هريك را روشن ميسازد. نگاهي متقابل به اين مفاهيم و راهكارهاي عملي در جزييت و نگاهي به دو مكتب در كليّت بحث، از جهات گوناگون روشنگر حقايق خواهد بود.
پر واضح است كه بهترين شيوه براي روشن شدن اين تمايز، بررسي آنها در تقابل و مقايسه است، زيرا «تعرف الأشياء باضدادها»، به گونهاي كه در صورت عدم تميز، حق و باطل با يگديگر آميخته شده و موجب اشتباه و حيراني و چهبسا گمراهي از حق خواهد گشت. و اين همان انگيزهي دقيقي است كه باعث نگارش رساله ي مذكور گرديده است. چنانكه حضرت اميرالمؤمنين علي(ع)، فرمودهاند:
أنّما بدء وقوع الفتن أهواء تتّبع و أحكام تبتدع، يخالف فيها كتاب اللّه يتولّي فيها رجال رجالا فلو أنّ الباطل خلص لم يخف علي ذي حجي و لو أنّ الحقّ خلص لم يكن اختلاف و لكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فيجيئان معا فهنالك استحوذ الشّيطان علي أوليائه ونجا الّذين سبقت لهم من اللّه الحسني»2
كوشش نگارنده در اين نوشتار در راستاي مسائل زير بوده است:
1. استخراج مفاهيم و تعابير و عملكردهاي متقابل در قرآن كريم از طريق گزارشهاي توصيفي و ارائهي نمودارها و جداول مقايسهاي مناسب.
2. يافتن راهكارهاي قرآني براي دستيابي به رشد وتعالي، در مرحلهي انديشه و قلب و عمل.
3. يافتن معيار اساسي در اين راهكارهاي قرآني.
پر واضح است كه با يافتن اين معيار، مرز بين مفاهيم و مباني متقابل پررنگ ميشود، به گونهاي كه ديگر جايي براي سرگرداني در مقابل امتزاج حق و باطل باقي نميماند.
أهم فوايدي كه بر اين پژوهش مترتب است عبارتند از:
1. مقابل قرار دادن دو امر متضاد، موجب روشنتر شدن مطلب ميشود و از لوازم نيكويي و زيبايي كلام به شمار ميرود.3 بدينسان با توجه به موضوع تقابل در قرآن جنبهي اعجاز بلاغي آن نيز پررنگتر متجلّي ميگردد.
2.مقابل قرار دادن دو امر متضاد، باعث جلوگيري از يك سونگري و افراط و تفريط ميشود.
3.تبيين اينكه قرآن چه چيزهايي را در برابر يكديگر قرار داده است، به درك و پي بردن به معارف قرآن كريم و تكيهگاههاي قرآني كمك شاياني خواهد كرد. به عنوان مثال آنگاه كه ميبينيم قرآن دو مفهوم متغاير كفر و ايمان را با اصرار و تكرار مطرح ميكند، اهميت مبنايي ايمان را در مييابيم و آن را بزرگترين ركن سعادت بشر ميشناسيم.
4.توجه به اين امر، موجب تقويت حالت خوف و رجا ميشود كه از نظر قرآن ممدوح است وادعوه خوفا و طمعا… (اعراف،7/56) خوف از مبتلا شدن به جنبههاي منفي و اميد براي وصول به جهات مثبت.
كتاب تقابل در مفاهيم و عملكردهاي قرآني، در هشت بخش به شرح زير تنظيم گرديده است.
بخش اول ـنگاهي به تقابل منطقي.
بخش دومـ بررسي تقابل مبنايي از نظر قرآن.
بخش سومـ تقابل دو مكتب.
بخش چهارمـ تقابل در راه و روش.
بخش پنجمـ تقابل در شخصيت فردي عاملان.
بخش ششمـ تقابل در شخصيت عمل كنندگان از نظر اجتماعي (تقابل دو جامعه).
بخش هفتمـ تقابل در نتيجه و پايان كار.
بخش هشتمـ تقابل در افعال الهي و تقابل در امور خارجي.
هر يك از بخشهاي ياد شده، به تناسب موضوع، از فصولي تشكيل شدهاند. ناگفته نماند كه در اين نوشتار به بررسي تقابل ارزشي پرداخته شده تا در پرتو آن اهداف ياد شده محقّق گردد.
از اين روست كه نگارنده در بخش اخير به طور مفصل وارد بحث نگشته، و فقط از باب تكميل تقسيم بندي تقابل در قرآن متذكر آن شده است.
اينك دربارهي هر بخش توضيح مختصري ذكر ميكنيم و در اين ميان پيرامون برخي از فصول توضيحات گستردهتري ارائه مينماييم.
از آنجا كه موضوع اين نوشتار بررسي تقابل در مفاهيم و عملكردهاست، بيمناسبت نيست كه نخست نگاهي به تقابل منطقي و اقسام آن انداخته شود. تا با استفاده از دانش منطق به بررسي تقابل و انواع آن پرداخته، آنگاه با چنين پيش درآمدي به بحث تقابل قرآني وارد شويم.
همانطور كه در برخي از كتب منطق آمده است، دو لفظ يا مترادفاند و يا متباين و متباين به متماثل، متخالف و متقابل تقسيم ميشود.
تباين، آناستكه هر يك از دو لفظ براي معناي مختص به خود وضع شده باشد. مانند: كتاب، قلم، سماء، أرض.4
در تعريف الفاظ متقابل نيز گويند: متقابل، دو لفظ با دو معناي متنافر (جداي از هم) ميباشند، كه در محلّ واحد، از يك جهت در زمان واحد جمع نميشوند. مانند أعمي و بصير، أبوة و بنوة، سياهي و سفيدي.
از طرفي تقابل خود بر چهار قسم است:
1. تقابل نقيضين (دو لفظ نقيض)؛ 2ـ تقابل ملكه و عدم آن؛ 3. تقابل ضدّين (دو لفظ متضاد)؛ 4.تقابل دو لفظ متضايف.5
در يك تقسيمبندي ديگر ميتوان تقابل را دو قسم در نظر گرفت:
1. تقابل ساده؛ 2. تقابل تركيبي
1. تقابل ساده: تداعي يك طرف از تقابل، به صرف تصّور مقابل آناست. به عبارت ديگر، تقابل ساده در جايي است كه با تصور يك مفهوم، مفهوم مقابل يا مخالف آن به ذهن تداعي ميشود. كه انواع آن در بحث قبل ذكر گرديد.
2. تقابل تركيبي: اين نوع از تقابل آناستكه از چند تقابل ساده تشكيل شده باشد. به گونهاي كه در آن، طرفهاي دو تقابل از نوعي تلازم برخوردار باشند. در تقابل تركيبي با تجزيه و تحليل هر يك از دو طرف، طرف مقابل منتج ميشود.
به طور مثال اگر فرض كنيم كه: مؤمن مقابل كافر و متقي مقابل فاجر باشد. و نيز با توجه به اينكه مؤمن ملازم متقي و كافر ملازم فاجر است. نتيجه ميشود كه: مؤمن مقابل فاجر؛ و كافر مقابل متقي است.
اينك بايد گفت كه با اندكي تأمل در تقابلهاي قرآني، در مييابيم كه تقابلهاي منطقي قابل تطابق با اكثر تقابلهاي قرآني هستند. به عنوان مثال «نور و ظلمات» و «حق و باطل» از نوع تقابل ضدّين هستند. «بصير و أعمي» از نوع تقابل ملكه و عدم آن ميباشند. و «فاني و باقي» از نوع تقابل نقيضين هستند. و «خالق و مخلوق» از نوع تقابل در لفظ متضايف ميباشند.
ليكن از آنجا كه مخاطبان قرآن در درجهي نخست عموم مردم هستند و نه گروه فلاسفه يا منطقيون بهطور أخصّ، بديهي است كه از نظر قرآن كريم چنين نبوده كه مطالب خود را در قالب مفاهيم پيچيده كه درك آن با دشواري همراه است، بيان فرمايد؛ بلكه از سادهترين نوع تقابلـ طرح چيزي وارائهي ضدّشـ مانند نور و ظلمات، حق و باطل، شرك و اخلاص، متقي و فاجر و… كه درك آن براي هركس طبيعي و بديهي باشد، سود جسته است.
از اين رو نويسنده نيز در اين نوشتار بر آن نبوده كه الزاماً مفاهيم و عملكردهاي متقابل قرآني را بر تعابير متقابل منطقي منطبق كند. زيرا قرآن كريم خود داراي زباني متعارف و عامّ است. به همين جهت ترجيحاً سادگي و شيريني الفاظ قرآن در قالب اصطلاحات خود لحاظ شده است.
از طرفي تقابل تركيبي در قرآن كريم فراوان به چشم ميخورد. و أهمّ فوايدي كه بر شناخت آن مترتّب است عبارت است از؛
1. تجلّي اعجاز بلاغي قرآن از جنبهي ايجاز . (به عبارتي بيان مفهوم دو تقابل در ضمن يك عبارت.)
2. حصول صفات و ويژگيهاي ضدّ طرف مقابل براي طرف ديگر. با توجه به اين اصل در قرآن كريم، باب بسياري از تفسير به رأيهاي نادرست مسدود ميشود.
اينك به نمونهاي از تقابل تركيبي و نتايج آن توجه كنيد: خداي سبحان ميفرمايد: وننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين إلاّ خسارا (اسراء،17/82) و ما از آنچه از قرآن فرستيم شفاي دل و رحمت الهي براي اهل ايمان است و (ليكن) كافران را بهجز زيان چيزي نخواهد افزود؟6
در اين آيهي شريفه مؤمنين در مقابل ظالمين و شفا و رحمت در مقابل خسارت آمده است. از طرفي ميدانيم كه اصل، تقابل مؤمن با كافر و تقابل ظالم با محسن، عادل يا مقسط است. و نيز در مقابل شفا و رحمت، مرض و غضب واقع ميشود. از مجموع مطالب فوق نتيجه ميگيريم كه قرآن براي مؤمني شفا و رحمت است كه عادل، مقسط و محسن باشد. چنين كسي صاحب سود سرشار و بهرهاي وافر از قرآن خواهد بود.
از سوي ديگر ظلم يك شخص قرين كفر است. به عبارتي، يك فرد ظالم حقايق را انكار ميكند و با غضب و مرض همراه بوده و نتيجهي كارش خسارت و عدم بهرهوري از قرآن است. بدينسان پندي كه از اين بررسي به دست ميآيد اينكه، آدمي به ميزان انصاف، احسان و ايمان خود ميتواند از قرآن بهرهمند شود.
باري قرآن كريم متضمن بسياري از تقابلهاي تركيبي است كه نگارنده نيز جهت توضيح و دستيابي به صفات و ويژگيهاي گروههاي مقابل، از آن بسيار سود جسته است.
با بررسي آيات قرآن كريم ميتوان بدين نتيجه دست يافت كه دو تقابل مبنايي در قرآن مطرح گرديده است: 1.حق و باطل؛ 2. نور و ظلمات.
اين مفاهيم مبنايي، اصل و ريشهي بيان تعابير و عملكردهاي متقابلي است كه در قرآن ارائه شدهاست.
با دقت در آيات شريفهي فرقان الهي درمييابيم كه معيار حق، خداي سبحان است و هرچه در برابر خدا است باطل ميباشد. چنانكه ميفرمايد: ذلك بأنّ اللّه هو الحقّ و أنّ مايدعون من دونه هو الباطل… (حج، 22/62 و لقمان، 31/30) آن بدين دليل است كه تنها اللّه حقّ است و اينكه هركه را جز او ميخوانند باطل است.7
از طرفي معيار سنجش حق و باطل نيز خداست. چه اينكه خداي سبحان ميفرمايد: و الوزن يومئذ الحقّ… (اعراف،7/8) و وزن در روز قيامت حق است.
از اين رو ميتوان گفت كه در قيامت پروندهي اعمال را با خدا ميسنجند، تا معلوم گردد كه اعمال تا چه حدّ خدايي است. بنابراين در تفكّر توحيدي حقّ خداست. معيار ارزش خداست و جداي از خدا بيارزش است و باطل است.8
حال كه معيار ارزش خداست، بايد بدانيم كه اگر اين معيار گم شود گرايش به شرك حاصل ميشود. و آن نيز چيزي جز گمراهي و ضلالت درپي ندارد. فذلكم اللّه ربّكم الحقّ فماذا بعد الحقّ إلاّ الضّلال… (يونس، 10/32) و ايناست مرز بين حقّ و باطل. چنانكه خداوند سبحان ميفرمايد: أفبالباطل يؤمنون و بنعمت اللّه هم يكفرون. و يعبدون من دون اللّه ما لا يملك لهم رزقا من السّموات و الأرض شيئا… (نحل، 16/72 ـ73) نتيجه اينكه همهچيز با او سنجيده ميشود. خدا حق است و ثابت. و آنچه در ارتباط با او و وابسته به اوست در مسير حقّ و داراي ثبوت ميباشد.
بر مبناي نور و ظلمات، سه مرحله قابل بحث و بررسي ميباشد:
الف) در مرتبهي انديشه (فكر) ـانديشههاي نوراني در مقابل انديشههاي ظلمانيـ
ب) در مرتبهي قلب
الفـ طهارت و خباثت؛ بـ علم و جهل؛ جـ محبت و كينه؛ دـ سپاسگزاري و ناسپاسي؛ هــخشوع و تكبر؛يـ ذكر و نسيان.
الفـ تنفر از گناه و لذّت از گناه؛ بـ خوف و رجا، يأس و نااميدي؛ جـ يقين، شك و ترديد؛ دـ رضا و سخط بشري.
ج) در مرتبهي عمل ـ تقابل عملكردهاي در خط نور و ظلمات:
الفـ بر و فجور؛ بـ عطا و بخل؛ جـاطاعت خدا و عصيان خدا؛ د ـ صدق و كذب؛ هـ ـ اكتساب حسنات و سيئات و اجتناب از سيئات.
اينك براي نمونه به بررسي مثالي در زمينهي انديشههاي نوراني و ظلماني ميپردازيم.
ـانديشهاي در خط نور است كه: 1.خدا را تصديق كند و به قضاي او راضي باشد. كه نتيجهي چنين تفكري هدايت قلب است. چنانكه ميفرمايد: …و من يؤمن باللّه يهد قلبه… (تغابن، 64/11) و هر كه به خدا ايمان بياورد، خدا قلبش را هدايت ميكند.
2.فكري كه با ديدن حقايق قرآن و آيات الهي و معجزات فرستادگان بينا گرديده و آنها را تصديق نمايد. مانند اينكه ميفرمايد: ومنهم من يؤمن به و منهم مّن لا يؤمن به و ربّك أعلم بالمفسدين (يونس،10/40)
3.انديشهاي كه در طلب كسب رضايت خدا باشد، در خط نور است يهدي به اللّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام و يخرجهم من الظّلمات إلي النور بإذنه و يهديهم إلي صراط مستقيم (مائده، 5/16) خداوند بدان، هركس را كه پي خشنودي اوست به راههاي سلامت هدايت كند و به فرمان خود، از تاريك به روشناييشان برد و آنان را به راه راست هدايت كند.
4.و نيز تفكّري كه با ديدن راه رشد و كمال آن را انتخاب نمايد، نوراني است.9
ـ در مقابل، انديشهاي در خط ظلمات است كه:
1. چون آيهاي از آيات الهي را ببيند، تصديق نكند: سأصرف عن آيأتي الذين يتكبّرون في الأرض بغير الحق و إن يروا كلّ آية لا يؤمنوا بها… (اعراف/146) كساني را كه به ناحق در زمين سركشي ميكنند، بهزودي از آيات خويش روي گردان ميسازم، چنانكه هر آيتي را كه ببينند ايمان نياورند.
2. آدمي فكر كند هدايت يافته است و خيال كند كه راه حق را يافته است، ليكن به واقع اينگونه نباشد: ومن يعش عن ذكر الرّحمن نقيّض له شيطانا فهو له قرين و إنّهم ليصّدونهم عن السّبيل و يحسبون أنّهم مهتدون (زخرف، 43/ 36ـ37)، و هركه از ياد خداي رحمان روي گرداند؛ شيطاني بر او ميگماريم كه همواره همراهش باشد. و آن شياطين ايشان را از راه خدا باز ميگردانند، ولي پندارند كه هدايت يافتگانند. و نيز ميفرمايد: بل زيّن للّذين كفروا مكرهم و صدّوا عن السبيل… (رعد، 13/33) بلكه در نظر كافران مكرشان آراسته آيد و از راه راست بهدر شوند.
3.انديشههايي كه با ديدن راه رشد و كمال آن را پيش نگرفته، و با ديدن راه غيّ اتخاذ سبيل ميكنند. چنانكه ميفرمايد: وإن يروا سبيل الرّشد لا يتّخذوه سبيلا و إن يروا سبيل الغّي يتخذوه سبيلاً (اعراف /146)
نور و ظلمات در قرآن كريم داراي چهرهها و جلوههايي است. مانند ايمان، كفر، شرك و اخلاص.
الف) در تقابل ايمان و كفر نيز مراتبي به قرار زير وجود دارد:
1.ايمان به خداي رحمان در مقابل كفر به خداي رحمان:
الفـ ايمان و كفر به ذات خداي يكتا؛ ب ـ ايمان و كفر به الوهيت خداي سبحان؛ جـ ايمان و كفر به ربوبيت تكويني پروردگار عالم.
2.ايمان و كفر به آيات پروردگار عالم:
الفـ ايمان و كفر به ربوبيت تشريعي پروردگار؛ ب ـ ايمان و كفر به نبوت.
3.ايمان و كفر به لقاي پروردگار (ايمان و كفر به معاد).
4.ايمان و كفر به ولايت خداوند:
الف ـ ايمان و كفر به ولايت خدا؛ ب ـ ايمان و كفر به ولايت رسول خدا(ص)؛ جـايمان و كفر به ولايت أئمه أطهار(ع).
بدين ترتيب ايماني كامل است كه مشتمل بر تمامي مراتب آن باشد. و اگر اين ايمان در هركجا منقطع شود ناقص بوده و وارد مرحلهاي از كفر ميشود.
شرك و اخلاص داراي انواع و مراتبي ميباشد. در يك تقسيمبندي ميتوان شرك را به دو نوع:
قسمت كرد: الف) شرك جليّ؛ ب) شرك خفيّ
الف) شرك جلي:1. در مرحلهي اعتقاد مقابل اخلاص در اعتقاد
2. در مرحلهي عمل مقابل اخلاص در عمل
ب) شرك خفي: 1. در مرحلهي اعتقاد مقابل اخلاص در اعتقاد
2.در مرحلهي قلب مقابل اخلاص در قلب
3.در مرحلهي عمل مقابل اخلاص در عمل
شرك جليّ در مرحلهي اعتقاد ايناستكه انسانها در عرض خداوند همانندهايي براي او قائل شده و معتقد به «ربّ النوع» هايي باشند. در قرآن با بررسي وضع مشركان مكّه به خوبي روشن ميشود كه آنان به لحاظ اعتقادي، قائل به انواع خدايان و آلهه بودند. و زماني كه پيامبر اسلام(ص) ايشان را به وحدانيت خدا دعوت ميفرمود، ميگفتند: أجعل الآلهة إلها واحدا إنّ هذا لشيء عجاب (ص،38/5) آيا همهي خدايان را يك خدا گردانيده است؟ سخن بسيار عجيبي است. بنابراين مشركان مكّه خدا را قبول داشتند ليكن درعرض او شركا و اندادي10 براي او قائل بودند. از اين رو پيامبر اكرم(ص) اولين پيام توحيدي خود را بر فراز كوه صفا11 با نداي بلند چنين اعلام فرمودند:
أدعوكم علي شهادة أن لا إله الاّ اللّه و خلع الأ نداد شما را به وحدانيت خدا ميخوانم كه بگوييد الهي غير از اللّه نيست.
نتيجه اينكه: ايشان در مرحلهي اعتقاد در ربوبيّت خداوند سبحان شرك داشتهاند. يعني معتقد بودهاند كه «ربّ النوع» هايي كه بتها مظاهر آنهايند، در عرض خداوند دربارهي ادارهي عالم، مستقل از خداي رحمان و نه در لواي مسؤوليت الهي، فرمان رانده، قانون گذاشته و تدبير ميكنند.
قرآن كريم با بياني شيوا در قالب مثالي زيبا اين مطلب را بيان ميفرمايد كه: ضرب لكم مثلاً من أنفسكم هل لكم من مّا ملكت أيمانكم من شركآء في ما رزقناكم فأنتم فيه سواء تخافونهم كخيفتكم أنفسكم كذلك نفصّل الآيات لِيقوم يعقلون (روم. 30/28) خداوند براي شما از خودتان مثلي زد: آيا از بردههاي شما؛ هرگز در آنچه به شما روزي دادهايم شريك شما ميباشند، آنچنانكه با شما مساوي بوده باشند، تا آنجا كه از آنها بترسيد همانطور كه از خودتان ميترسيد؟ اينچنين آيات خود را براي كساني كه تعقّل ميكنند شرح ميدهيم.
خداوند با مشركان اينگونه سخن ميگويد تا بطلان اعتقاد شرك را براي ايشان اثبات كند، براي آنها مطابق با رسومات آن زمان حجاز در نظام برده داراي، مثالي ميزند. ميفرمايد: تا به حال شده است كه آنچه را به خداوند نسبت ميدهيد براي خود قبول داشته و به وجود آوريد؟ آيا شده استكه يك نفر از شما، فردي از بردگان خود را كنارش بنشاند و به اندازهاي به او قدرت دهد كه با وي برابر شود؟ و از آنها همانطور بترسيد كه از خودتان ميترسيد؟! از اين مثال در مييابيم كه:
1.در درجهي اوّل مشركان آلهه را مساوي خدا و در عرض او به طور مستقل قبول داشتهاند.
2.مشركان آلهه را در رتق و فتق امور عالم با خداوند سبحان مساوي ميدانستند. (شرك در ربوبيّت اللّه).
3. از نظر مشركان، آلهه به گونهاي بودهاند كه خداوند بايد از ايشان بترسد.
كه البته چنين شركي است كه انسان را از دايرهي دين اسلام خارج كرده و موجب ميشود كه او به عنوان «نجس» تلقي شود: يا أيّها الّذين آمنوا إنّما المشركون نجس فلايقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا… (التوبه، 9/28) اي كساني كه ايمان آورديد، محققاً مشركان نجس هستند و بعد از اين سال نبايد به مسجد قدم گذارند.
آنچه كه از آيات قرآن فهميده ميشود ايناستكه مشركان در مقام عمل، آلهه را ميپرستيدند، چنانكه ميفرمايد: …أصلوتك تأمرك أن نترك ما يعبد آباؤنا… (هود، 11/87) آيا اين نماز تو باعث شده كه به ما بگويي خداياني را كه پدران ما ميپرستيدند ما نپرستيم؟!
و مانند اينكه مشركان خود اعتراف ميكردند كه بتها را ميپرستيدند. آنجا كه ميفرمايد: وقال الّذين أشركوا لو شاء اللّه ما عبدنا من دونه من شيء… (نحل/35)و مشركان گفتند اگر خدا ميخواست ما اين بتها را نميپرستيديم.
بنابراين در مرتبهي عمل، پرستش ايشان شرك آور بوده است.
در حاليكه هيچ يك از مسلمانان، نه در مقام اعتقاد و نه درعمل مشرك نيستند.چه اين كه ايشان نه معتقد به ربّ النوع درعرض خدايند و نه در عمل تن به پرستش غير اللّه ميدهند.
در مقابل اين مراحل از شرك جلي، قرآن كريم نيز بر نفي شرك و دعوت به اخلاص، استدلال ويژهاي دارد، كه متضمن مفهوم اخلاص در اعتقاد ودر نتيجه مبيّن تعريف اخلاص در عمل مي باشد. كه مؤلف رساله اين استدلال را آورده است.
اين مرحله از شرك موجب خروج از دايرهي اسلام نمي شود. ليكن انسان را از رسيدن به مراحل عاليهي ايمان و تقوا باز مي دارد. چنانكه قرآن كريم نيز مي فرمايد: وما يؤمن أكثرهم باللّه إلاّ وهم مشركون (يوسف،12/106) و اكثر خلق به خدا ايمان نميآورند مگر آنكه مشرك هم هستند.
اخلاص در عقيده اين است كه انسان تنها يك ارزش را قبول كند و ساير امور را در صورتي داراي ارزش بداند كه وابسته به همان يك ارزش و يك محور تقدّس، يعني خداي سبحان باشد. در مقابل، شرك در عقيده بدان معناست كه انسان چيزي را در كنار خداوند مقدّس بداند و براي آن، مستقل از خدا ارزش قائل شود. به عنوان مثال: علم مقدّس است، ليكن در صورتي كه چراغ راهخدايي باشد. كه اگر در برابر او قرار گيرد، يك ضدّ ارزش محسوب ميشود.
اخلاص قلبي آناست كه دل تنها حرم خدا باشد. و دلبستگيهاي آدمي در مسير رضايت الهي شكل گيرد. و در مقابل، شرك در احساسات قلبي آناستكه انسان چيزي را مستقل از خداوند دوست بدارد و به او دلبستگي پيدا كند.
اخلاص در عمل ايناست كه آدمي تمام تلاشهاي خويش را فقط براي رضاي خدا انجام دهد. و شرك خفي در عمل ايناستكه انسان بخواهد نماز يا انفاق خود را به ديگران نشان دهد يا بخواهد كه مورد تحسين قرار گيرد. به عبارتي رياكاري در عمل، خود نوعي شرك است، البته شرك خفي، كه باعث خروج از اسلام نميشود. ليكن اگر چنين امري در عبادت باشد، موجب بطلان عبادت ميشود.
بنابراين اگر انسان در عمل از رسول خدا(ص) و اولياي الهي اطاعت كند و يا قلباً به ايشان محبت و مودت بورزد و به ايشان ايمان داشته و حرمت گذارد و تمامي اين كارها را براي خداوند انجام دهد ـچنانكه قرآن كريم خود انسانها را بدين امور ميخواندـ نه تنها شرك نيست كه عين عبادت ، اللّه است.
اينك كه سخن بدينجا رسيد، با جمعبندي مسايل فوق، نتيجهاي را مطرح ميكنيم كه بدان وسيله پاسخگوي سيل تهمتهايي باشيم كه فرقهاي آن را متوجه شيعه و بلكه ساير فرق اسلامي كرده و با خامترين برداشتها از قرآن، شيعيان را متهم به شرك ميكنند. و آن اينكه: اگر دعا، توجه، احترام، تسليم، ايمان و… براي خداي سبحان مطرح است، براي رسول او، وليّ او وگاه براي پدر و مادر نيز ـالبته نه مستقل از او بلكه بهخاطر اوـ مطرح ميباشد. فقط و فقط يكچيز به هيچ عنوان حتي بهخاطر خدا سزا نيست و آن «پرستش غير خدا» و «اعتقاد به وجود ربّ و انداد در عرض خدا» ميباشد. كه هيچيك از اين معاني براي مسلمانان و شيعيان صدق نميكند. چهاينكه از نظر قرآن كريم دعا، ايمان، احترام، محبت، اطاعت و تسليم براي غير خدا، عبادت غير خداوند محسوب نميشود. چراكه پيام قرآن كريم ايناست: ألاّ تعبدوا إلاّ اللّه (هود، 11/2) جز خداي را عبادت نكنيد.
منظور ايناست كه غير خدا را محور و اصل قرار ندهيد، همهچيز را از دريچهي توحيد بنگريد. و از طرفي فرموده است: «از رسول خدا اطاعت كنيد». از اين مطلب نتيجه ميگيريم كه منظور از اطاعت غير خدا، عبادت غير خدا نيست. چه در غير اين صورت بايد بگوييم در قرآن امر به عبادت پيامبر خدا شده است. در حاليكه قرآن هرگز نميفرمايد پيامبر را عبادت كنيد. امّا اطاعت براي خدا عبادت خداست، اگرچه اطاعت از غير خدا باشد: يا أيّها الذين آمنوا أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول و أولي الأمر منكم (نساء،4/59) اي اهل ايمان فرمان خدا و رسول و صاحبان امر از ميان خودتان را اطاعت كنيد. پس اطاعت از رسول اكرم(ص) چون در مسير اجراي فرمان ربوبي است خود اطاعت و در نتيجه عبادت خداي رحمان است. چنانكه ميفرمايد: من يطع الرّسول فقد أطاع اللّه… (نساء، 4/80)
نمونهاي ديگر «خواندن غير خدا» است وبا «درخواست» از رسول خدا(ص) و اولياي او(ع) ميباشد. كه اين امر نيز عبادت غير خدا و شرك محسوب نميشود. بهدليل اينكه:
1.خواندن غير خدا در قرآن كريم نفي نشده است زيرا ميفرمايد: يا أيّها الّذين آمنوا استجيبوا للّه و للّرسول إذا دعاكم لما يحييكم… (انفال، 8/24) اي كساني كه ايمان آورديد، چون خدا و پيامبرش شما را به چيزي خوانند كه زندگيتان ميبخشد، دعوتشان را اجابت كنيد.
2.خواندن اولياي خدا شرك تلقي نشده، چه اينكه خود ميفرمايد: و أوحينا إلي موسي إذاستسقاه قومه أن اضرب بعصاك الحجر فانبجست منه اثنتا عشرة عينا… (اعراف، 7/160) و چون قوم موسي از او آب خواستند به او وحي كرديم كه عصايت را بر سنگ بزن، از آن سنگ دوازده چشمهروان شد.
و اين زمانياست كه قوم حضرت موسي (ع) در بيآبي و تشنگي واقع شدند و به همين دليل نزد آن جناب آمده و درخواست كردند كه حضرت برايشان آب تهيه فرمايد. و نگفتند؛ خدايا براي ما آب تهيه كن! از طرفي حضرت موسي(ع) نيز نفرمود: اين درخواست كردن شما از من شرك است، برويد از خدا بخواهيد. بنابراين درخواست حاجت از يكي از اولياي خدا شرك نيست حتي اگر اين درخواستها در نزد مراقد مطهرهي ايشان صورت گيرد، چراكه خداي سبحان ميفرمايد: ولا تحسبن الّذين قتلوا في سبيلاللّه أمواتاً بل أحيآء عند ربّهم يرزقون (آل عمران، 3/169) كساني را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند.
اينك با توجه به اينكه اين مقامات براي انسانهاي معمولي بيان شده است، مقام والا و شامخ حضرت رسول اكرم (ص) و اولياي الهي در اين زمينه روشن ميگردد.
قرآن كريم شرط رستگاري انسان را، ايمان به مكتب حق والتزام به اصول عملي آن، كه دو اصل اساسي در مكتب الهي است، معرفي ميفرمايد: والعصر. إنّ الإنسان لفي خسر. إلاّ الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر (عصر 103/1ـ3)
و در مقابل، خسران و شقاوت بشر در پيروي از مكاتب مادي است. و قرآن اين دو مكتب را در برابر يكديگر قرار داده و به مقايسهي بين آنها پرداخته است.12 كه اين مقايسه در قالب يك تقابل مبنايي دراصل و ريشه صورت گرفته است. پس منظور ما از مكتب، اساس بينشهايي است كه نهايتاً به دو راه منجر ميشود. پس يك طرف مكتب الهي انبيا بر پايهي حقّ و نور، و در طرف ديگر دنياگرايي بر پايهي باطل و ظلمت واقع است:
يكي مكتب الهي أنبيا كه از زمان حضرت نوح(ع) ـبهطور رسميـ شروع شد: اذ قال لهم أخوهم نوح ألا تتّقون. انّي لكم رسول أمين. فاتّقوا اللّه و أطيعون. (شعراء،26/ 106 ـ 108) آنگاه كه برادرشان نوح به آنها گفت: آيا پروا نمكنيد؟ من براي شما پيامبري امين هستم. از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد. و تا زمان پيامبر گرامي اسلام (ص) ادامه يافته است: قل إنّما أنا بشر مثلكم يوحي إلّي أنّما الهكم إله واحد فمن كان يرجوا لقاء ربّه فيعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربّه احدا (كهف،18/110)
هريك از اين دو مكتب داراي نشانههايي هستند و بر اصولي مبتني ميباشند.
در اينجا نيز محوريّت خداي سبحان در هر سه مرحلهي انديشه و قلب وعمل مطرح ميشود.
الف) محوريّت خداوند در مرحلهي انديشه: در سورهي «شعراء» از قول چندتن از پيامبران13 فرازي به صورت مشترك تكرار شده است، كه نشان دهندهي محور بودن خداي سبحان در اصل دعوت اين پيامبران ميباشد. آنجا كه ميفرمايد: فاتّقوا اللّه و أطيعون (شعراءِ/108 و…) از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد. مطابق اين آيه خداوند در كانون تقدّس قرار گرفته و هيچ ذاتي در عرض او نخواهد بود.
ب) محوريّت خداوند در مرتبهي قلب: بدين معنا كه آدمي درقلب خود به چيزي استقلالاً جز خداي تعلّق نداشته باشد.
ج) محوريّت خداوند در مرتبهي عمل: كه بالاترين مصداق اينمرتبه از خدا محوري، موضوع «اطاعت» است و همانطور كه گفته شد تمام انبياي الهي در كنار انديشهي خدا محوري و خداترس بودن، درمقام عمل قوم خود را به اطاعت از خود دعوت كردهاند: فاتّقوا اللّه وأطيعون. و البته محور اطاعت، خداست و به اذن او اطاعت انبيا و اولياي الهي ـكه فرستادگان اويندـ نيز واجب ميباشد چنانكه ميفرمايد: أطيعوا اللّه وأطيعوا الرّسول و أولي الأمر منكم… (نساء/59) خداوند را اطاعت كنيد و رسول او و اولوا الامر خودتان را اطاعت كنيد (ترجمهي خواجوي)
اين امر دومين شاخصهي مكتب الهي است. همانطور كه قرآن كريم ميفرمايد: ومن أراد الأخرة وسعي لها سعيها وهو مؤمن فأولئك كان سعيهم مشكورا (اسراء، 17/19) و هركه خواهان آخرت باشد در طلب آن سعي كند و مؤمن باشد، جزاي سعيش داده خواهد شد. (ترجمهي آيتي)
سومين شاخصهي مكتب الهي انجام اعمال صالحه از سوي مسلمانان است. اهمّ اين اصول عملي نماز و زكات و يا انفاق مالي است. چنانكه قرآن كريم ميفرمايد:الّذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصّلوة و ممّا رزقناهم ينفقون (بقره/3) آنانكه به غيب ايمان ميآوردند و نماز ميگزارند، و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق ميكنند.
بنابراين در يك نگاه كلي ميبينيم كه پيام فرستادگان مكتب وحي بر اين سه اصل اساسي استوار است. همانطور كه در قرآن كريم ميفرمايد: قل إنّما أنا بشر مثلكم يوحي إلّي أنّما إلهكم إله واحد فمن كان يرجوا لقاء ربّه فليعمل عملاً صالحاً و لايشرك بعباده ربّه أحدا بگو من انساني هستم همانند شما. به من وحي ميشود هر آينه خداي شما خدايي است يكتا، هركس ديدار پروردگار خويش را اميد ميبندد، بايد كرداري شايسته داشته باشد و در پرستش پروردگارش هيچ كس را شريك نسازد.
آيهي فوق متضمن سه اصل اساسي است:
1.محوريّت خداي سبحان: أنّما إلهكم إله واحد و لايشرك بعبادة ربّه أحدا؛
2.اصل بودن آخرت: فمن كان يرجوا لقاء ربّه؛
3.ضرورت پايبندي به اصول عملي: فليعمل عملاً صالحاً.
چنانكه قرآن كريم ميفرمايد: إنّ الّذين لا يؤمنون بالأخرة زيّنّا لهم أعمالهم فهم يعمهون (نمل، 27/4) اعمال آنهايي را كه به آخرت ايمان ندارند در نظرشان بياراستيم. از اين روي سرگشته ماندهاند.
بنابراين ديدگاه اين مكتب درست در مقابل ديدگاه مكتب الهي است. چنانكه آيهي شريفهي زير نيز بيانگر اين مطلب است: قل إنّما أنابشر مثلكم يوحي إليّ انّما إلهكم إله واحد فاستقيموا إليه واستغفروه وويل لّلمشركين. الّذين لا يؤتون الزّكوة وهم بالأخرة هم كافرون (فصلت،41/6ـ7) بگو من انساني هستم همانند شما. به من وحي شده كه خدايتان خدايي است يكتا، پس بدو روي آوريد و از او آمرزش بخواهيد. و واي بر مشركان، آنهايي كه زكات نميدهند و به آخرت ايمان ندارند.
الف) دنيا محوري آنانكه به آخرت ايمان ندارند، ازهرچه غير از خداست منقطع گشته، يكسره به دنيا روي آورده و گويند كه: إنّ هي ألاّ حياتنا الّدنيا نموت و نحيا و ما نحن بمبعوثين (مؤمنون، 23/37) جز همين زندگاني دنيوي ما هيچ نيست، به دنيا ميآييم و ميميريم و ديگر بار زنده نميشويم.
ب) ترجيح دنيا: فأمّا من طغي. وآثر الحيوة الدّنيا. فانّ الجحيم هي المأوي (نازعات،79/37ـ 39) پس هركه طغيان كرده و زندگي اين جهاني را برگزيده، جهنم جايگاه اوست. و برگزيدن زندگي دنيا به اين معناست كه تمام همّ و غمّ خود را مصروف همين زندگي كرده و از آخرت دست بردارد،14 و به پيروي هواي نفس به دنبال زينت حيات دنيا برود.15
ج) رضايت دادن به حيات دنيا: إنّ الّذين لايرجون لقاءنا و رضوا بالحيوة الدّنيا و اطمأنّوا بها والّذين هم عن آياتنا غافلون (يونس،10/7) كساني كه به ديدر ما اميد ندارند و به زندگي دنيوي خشنود شده و بدان آرامش يافتهاند، و آنانكه از آيات ما بيخبرند.
منظور از رضايت دادن به حيات دنيا ايناست كه انسان كوشش و سعي خود را بدان اختصاص دهد و به جاي ديگري اميد نداشته و به دنيا دلبستگي و دلخوشي پيدا كند16. چنين كسي به داشتن دنيا راضي شده و دلش به آرامشي كاذب قطمئن گشته است.17
د ـ تعجّلي ساختن زندگي دنيا:من كان يريد العاجلة عجّلنا له فيها ما نشآء لمن نريد ثمّ جعلنا له جهنّم يصليها مذموماً مدحورا .(اسراء/18) هر كه خواهان اين جهان باشد هر چه خواهيم زودش ارزاني داريم آن گاه جهنم را جايگاه او سازيم تا نكوهيد و مردوده بدان در افتد.
تعبير كان يريد العاجلة، كه به صورت ماضي استمراري آمده، نشانگر اين است كه عده اي دائماًبه دنبال دنيا هستند. و دستيابي به موهبت هاي نقد دنيا و زندگي شتابان دنيا را خواهانند.
قرآن كريم در اين باره آيات زيادي مطرح مي نمايد، مانند اين كه مي فرمايد: و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضلّ عن سبيل اللّه بغير علم و يتّخذها هزواً أولئك لهم عذاب مهين (لقمان، 31/6) بعضي از مردم خريدار سخنان بيهوده اند، تا به ناداني مردم را از راه خدا گمراه كنند و آيات خدا را (راه خدا را) به مسخره مي گيرند، نصيب اينان عذابي است خوار كننده.
اينك به بررسي مقايسه اي بين آيات مربوطه به دو ديدگاه متقابل، با نگاهي به سورهي لقمان توجه كنيد.
الم تلك آيات الكتاب الحكيم. هدي و رحمة للمحسنين. الذين يقيمون الصلاة.ويوتون الزكوة. و هم بالأخرة هم يؤمنون. اولئك علي هدي من ربهم. وأولئك هم المفلحون (لقمان/1ـ5)
الف،لامم،ميم.اين ها آيههاي كتاب حكمت آميز است، نيكوكاران را هدايت و رحمتي است، آنان كه نماز مي گزارند، و زكات مي دهند، وبه آخرت يقين دارند، اينان از جانب پروردگارشان هدايت يافته اند و اينان رستگارانند.
در آيات شريفهي فوق سه قسمت به چشم مي خورد. قسمت اول معرفي قرآن كريم است از زبان خود، قسمت دوم محسنين است كه قرآن براي ايشان هدايت است، و قسمت سوم نتيجهي كار محسنين ـ احسان ـ بيان گرديده است. و مي فرمايد:كتابي كه درپيش روي داريد، كتاب حكيم 19 الهي است.پس به اين مجموعه با اين ديد بنگريد كه اين كتاب، نظامنامهي آيات حكيم الهي است.
سپس در ادامه مي فرمايد: البته در دنيا نوشتهها و ساختارهاي فكري ديگري هم موجود است:
ومن النّاس من يشتري لهو الحديث. ليضلّ عن سبيل اللّه بغير علم و يتّخذها هزواً أولئك هم عذاب مهين ،و بعضي از مردم خريدار سخنان بيهودهاند، تا به ناداني مردم را از راه خدا گمراه كنند، و قرآن را (راه را) به مسخره مي گيرند، نصيب اينان عذابي است خوار كننده.
بنابراين مجموعه آيات فوق، در نگاه كلي مقايسهاي بين دو مكتب است. و در خلال اين آيات هر دو مكتب معرفي مي شوند. قرآن كريم بدين طريق، فكري را بيان مي كند كه در تمام زمان ها مصداق دارد. بدين معنا كه عدهاي براي گرد آوري حرفهاي بيهوده سرمايه گذاري مي كنند و مكتب سازي مي نمايد. چرا؟ (تا مردم را از راه خدا به در كنند)، كه مصداق آن همين مكاتب مادي امروزي است،كه چنين روشي را اعمال مي كنند، و راه خدايي را به مسخره مي گيرند.
به نظر مي رسد كه تمامي مكاتب دنيايي كه روي كار آمدند مدّعي بوده اند كه مي خواهند بشريت را به فلاح و رستگاري برسانند و قرآن كريم نيز در اين سوره خطّ سعادت بشر را بيان مي فرمايد و شرط فلاح ورستگاري را در گرو ايمان و عمل صالح مي داند، (يعني قبول مكتب الهي)20
در اين بخش راههاي متقابلي بررسي شده است كه در قرآن كريم جهت آگاهي انسان مطرح گرديده تا حق از باطل جدا شود و تكليف انسان در انتخاب راه صحيح روشن شود.
منظور از «راه»،آن طريقي است كه انسان براي رسيدن به هدفي آن را مي پيمايد.21
بنابراين راه و روش دورن مكتبي است. به عنوان مثال يك فرد مسلمان در مكتب وحي به هنگام عمل مي تواند به راه هدايت برود يا راه ضلالت را اختيار كند. از اين رو انسان در مقابل چهار راه دو گانهي متقابل قرار مي گيرد، كه يك راه بر مبناي نور و حق: وأن اعبدوني هذا صراط مستقيم (يس36/61) و … قد جآءكم مّن اللّه نور وكتاب مبين (المائده، 5/15) از جانب خدا نوري و كتابي روشنگربر شما نازل شده است. و راه مقابل آن، بر مبناي باطل و ظلمات است: أن لاتعبدوا الشيطان إنّه لكم عدوّ مبين (يس/60)، كه شيطان را نپرستيد زيرا دشمن آشكار شماست.
ناگفته نماند كه تمامي اين راههاي متقابل در مراحل اعتقاد و عمل مطرح اند.
و اينها عبارتند از: 1. هدايت و ضلالت 2. رشد و غّي 3. معروف و منكر 4.حلال وحرام؛ كه پس از بررسي لغوي هر يك به تعريف آنها در قرآن پرداخته و آن گاه راههاي متقابل و عوامل اين موارد به گونهي مقايسه اي تقديم گرديده است و از اين رهگذر مرز و معيار بين اين راه ها نيز مشخص شده است ليكن در اين مقال مجالي براي بيان آنها نيست.
قرآن كريم نوعاً عملكردهاي متقابل را در قالب صفات فاعلي يا تقابل در متصفين به عملكردهاي متقاوت تبيين مي فرمايد، به گونهاي كه بامطالعه و تدبّر در چنين آياتي، بسياري از مفاهيم قرآني روشن شده و ميل و رغبت آدمي را نسبت به اتّصاف به صفات عالي و نيكو برمي انگيزاند.
اين بخش خود مشتمل بر 4 فصل است:1. تقابل هاي عاملان از نقطه نظرنيت :
1. انفاق كنندگان راه خدا، 2. انفاق كنندگان ريا كار.
1. پايداران در راه خدا،2 . متزلزلين و متربصين، 3. قتال كنندگان خدايي، 4.قتال كنندگان طاغي.
1. خاشع، 2. رياكار.
2. عطا كنندگان و بخيلان (مصداقي ازاين دو گروه)
3. مهتدين و مضلّين (از نظر فكري و قلبي و عملي)
از اين ميان به عنوان نمونه،تقابل ويژگي هاي محسن و ظالم را جهت ارائهي راه كارهاي عملي برگزيده و مي كنيم. اين تقابل از آيهي شريفهي زير نتيجه گرفته ميشود:…وهذا كتاب مصدّق لسانا عربيا لينذر الّذين ظلموا و بشري للمحسنين (الأحقاف، 46/12). و اين كتابي است تصديق كنندهي آن، به زبان عربي، تا ستمكاران را بيمي و نيكوكاران مژدهاي باشد.
1. به دنبال جلب رضاي خدايند. (آل عمران/162) خدا خواه، دوستدار رسول خدا(ص) و خواهان زندگي آخرت هستند. (احزاب/ 29)
2. عبوديّت خالص براي خدا دارند. (بقره/112)
3. اذعان به دبوبيّت اللّه داشته و در اين راه پايدارند. (احقاف/13)
4. اهل يقين به آخرت هستند. (لقمان /4)
1. خريدار خشم خدايند. (آل عمران/162) كفر را بر ايمان ترجيح داده و دوستدار اهل كفراند. (توبه /23) خواهان زندگي دنيا و دل بسته به زرق و برق آن هستند. (احزاب/28)
2. منع از ذكر نام خدا (اعراف/45) و تلاش جهت نابودي مراكز عبادت خدا دارند. (بقره/114)
3.مشرك اند. (لقمان/13)
4. اهل تكذيب و تكبر در مقابل آيات الهي هستند. (اعراف/45)
1. بر پا كنندگان دائمي نمازاند. (بقره/3)
2. اهل انفاق مالي هستند. (لقمان /4) در اموالشان حقي معلوم براي درماندگان و محرومان است. (ذاريات /19) در داري و نداري انفاق مي كنند. (آل عمران/134)
3.فروبرندهي خشم خود هستند. (آل عمران /134)
4. و در گذرنده از خطاي مردم اند. (آل عمران /134)
5. اهل شب زنده داري هستند. (ذاريات /17)
6. در سحرگاهان استغفار مي كنند. (ذاريات/18)
7. حريم حدود الهي را نگه مي دارند و در اين راه صبر مي كنند. (يوسف/90)
8. اهل صداقت و تصديق راستي هستند. (زمر /33)
1. نماز گذار نيستند؛ 2. اهل نفاق و رسيدگي به فقيران نيستند؛3. اهل خشم. 4. كينه هستند؛ 5. اهل دعا و مناجات نيستند؛ 6. اهل توبه نستند؛ 7. به حريم حدود الهي تجاوز مي كنند؛ 8. اهل دروغ بستن به خدا و تكذيب راستي هستند. (زمر /32)
قرآن كريم دو جامعه ـ جامعهي توحيدي وشرك آلودـ 22 را در مقابل يكديگر قرار داده است.كه در جامعهي توحيدي، مكتب الهي انبيا حكمفرما بوده، و در جامعهي شرك آلود، مكتب دنيا گرايان جلوه گر مي باشد.كه هر يك از اين دو جامعهي متقابل داراي ويژگي ها و شاخصه هايي مي باشند. كه ما به دليل جلوگيري از اطالهي كلام در اين مقال به جدول مقايسهاي زير اكتفا ميكنيم.23
1. ايمان به خداي يكتا و عدم شرك به او. 2. ايمان به رسول خدا. 3. ايمان به آيات الهي. 4. ايمان به آخرت
1. مصونيت از حرص نفس و بخل. 2. وجود روح توكل بر خدا در جامعه. 3. وجود روح عفو و صفح و بخشايش نسبت به يكديگر. 4. زدودن بدي به نيكي. 5. چهره هاي ايماني. 6. رحمت در جامعهي ايماني. 7. رو به رشد بودن. 8. عدم تفرقه به دليل تمسك به ريسمان الهي. 9. نصرت الهي. 10. امنيت در جامعهي ايماني.
1. عبادت در ركوع و سجود. 2. شدت درمقابل باطل. 3. اطاعت خدا و رسول او. 4. انفاق مال در راه خدا. 5. امر به معروف ونهي از منكر. 6. عبادت خدا. 7. تقوا پيشگي و تلاش و جستوجوي فضل و رضايت خدا.
1. شرك به خدا سبحان. 2. كفر و تكذيب رسولان. 3. استكبار و كفر نسبت به آيات الهي. 4.كفر به آخرت.
1. اتباع شهوات. 2. مباهات به مال و فرزند. 3. مباهات به قدرت و قوت. 4. خود بزرگ بيني و تمسخر آيات الهي و اهل ايمان. 5. فريفتگي در مقابل دنيا. 6. شكوه ظاهري. 7. نقمت در جامعهي كفر. 8. عدم رشد. 9.تفرق و اختلاف. 10.عدم نصرت الهي
1. ضايع كردن اصول عملي چون نماز. 2.آزار و اذيت مؤمنان . 3. تقليد كوركورانه از باطل.4. انفاق مال جهت منع از راه خدا. 5.امر به منكر و نهي از معروف.6.اصرار بر گناه بزرگ. 7. مكتب سازي و منع از راه خدا.
در اين بخش نيز به دليل رعايت اختصار تنها به ذكر تقسيم بندي تقابلي اين موضوع بدون بيان آيات اكتفا مي كنيم. اين بخش خود متشكل از سه فصل است:
الفـ بازگشت منفعت و ضرر عمل به انسان
بـ ازدياد نعمت در مقابل فقدان نعمت
ج ـ تكفير سيئات در مقابل ابطال اعمال نيك
و ـ رضايت الهي درمقابل عدم رضايت الهي
هـ ـ نجات در مقابل عذاب
دـ تقابل پاداش بيشتر نيكي و جزاي بدي
الف ـ مرگ ظالمين و طيّبين
ب ـ تقابل در برزخ
الفـ تقابل چهرهها (چهرههاي قبول شدگان ومردود شدگان)
بـ تقابل دركيفيت حسابرسي: 1. اصحاب يمين و اصحاب شمال 2. نتيجهي متقابل حسابرسي.
ج ـ اصحاب بهشت و اصحاب جهنم در احوال قيامت.
دـ تقابل در ورود به منزلگاه ابدي.
وـ تقابل دركيفيت ورود.
هـ ـ تقابل در پايان كار (تقابل در جايگاه ابدي): 1. بهشت و جهنم،2. نعم بهشت و نقم جهنّم.
همان طور كه گفته شد، در اين نوشتار تقابلهايي مورد پژوهش قرار گرفته كه ارزشي بوده و موجب ارائهي راه كارهايي به مخاطبين مي شده است. ليكن چون با مطالعهي قرآن كريم در مي يابيم كه برخي آيات، نشانگر بعضي از افعال متقابل الهي است، به گونه اي كه براساس حكمت هاي خاص الهي صورت ميپذيرند. و نيز برخي ديگر از آيات مشتمل بر تقابل در امور واقعه ـاموري كه در عالم خارج واقع شده است ـمي باشند، ما نيز به جهت تكميل تقسيم بندي تقابل در قرآن، فهرستوار بدان اشاره مي كنيم و باز هم به جهت رعايت اختصار آيات مربوطه را ذكر نمي كنيم. اما مي توانيد اين آيات را در رسالهي مذكور بنگريد.
برخي از افعال الهي متقابل در قرآن كريم عبارتند از :1. اماته و احياء؛ 2. قبض و بسط روزي؛3. رحمت و عذاب؛4. رضا و سخط الهي؛ 5. ايتاء و نزع ملك؛6ـعزت و ذلت دادن؛ 7ـ شادگرداندن و گرياندن؛ 8 ـ محو و اثبات؛ 9ـ نابود كردن و فزوني بخشيدن مال؛10ـ هدايت و اضلال (مانند سنت املاء و استدراج در مقابل سنت توفيق الهي).
اين امور نيز مي تواند در سه حوزه مورد بررسي قرارگيرند:
الف) پديده هاي طبيعي متقابل
ب) حالات و واقعيات متقابل انسان
ج) فعلهاي قابل وقوع متقابل
الف) پديده هاي طبيعي متقابل: 1. رنج و رحمت؛ 2. سياهي وسفيد؛ 3. محكم و متشابه؛ 4. فاني و باقي؛ 5. غيب و شهادة؛ 6. ليل و نهار؛ 7. دنيا و آخرت؛ 8.موت و حيات؛ 9. عسر و يسر؛ 10. فرات و ملح؛ 11. ظلّ و حرور؛ 12. خيرو شرّ؛ 13. جهر وخفي؛ 14. مدّ و قصر؛ 15. مدّ سايه و قبض آفتاب؛ 16. خالق ومخلوق؛ 17. ظاهر وباطن ؛ 18. اوّل و آخر؛ 19. خبيث و طيب؛ و…
ب) حالات و واقعيات متقابل انسان: 1. ذكر وأنثي؛ 2. حرّ و عبد؛ 3. سرگردان و هدايت شده؛ 4. غني و فقير؛ 5. رضا و سخط انساني؛ 6. احسن تقديم و أسفل سافلين؛ 7. بنات و بنين؛ 8. خبيث و طيب؛ 9. بشير و نذير.
ج) فعل هاي قابل وقوع متقابل: 1. پايين آوردن وبالا بردن؛ 2. غلّ و بسط؛ 3. ضرر و منفعت رساندن؛ 4. انبساط و انقباض جهان كيهاني؛ 5. اسراف و اقتار در انفاق؛ و…
1. با تلاشي كه در اين پژوهش به عمل آمد بدين نتيجه رسيديم كه معيار، شناخت حقيقت و گام نهادن در طريق هدايت خداوند سبحان و راهنماييهاي اوست. او حقّ است، او نورمطلق و اساس سنجش هر چيزي است. به عبارتي تشخيص حق وباطل، نور وظلمات، هدايت و ضلالت، خوبي و بدي، زيبايي و زشتي، و… همه و همه براساس قرب وبعد نسبت به خداي رحمان ميّسر مي شود.
2. تكاپوي، آن انساني رو به سوي سعادت دارد، كه انديشه، قلب و عمل صاحبش خدايي باشد. به عبارتي؛ انديشهاي والاست كه خدايي فكر كند، قلبي سليم است كه اساس احساسات و صفاتش خدايي باشد و بالاخره عملي صالح وسعادتآور است كه بر محوريّت خداوند صورت پذيرد. وزماني خداوند محور خواهد بود كه انديشه و قلب و عمل آدمي فرياد لااله الاّ اللّه را از اعماق جان سر دهد و جز او را نپرستد.
3. ديدگاهي موجب بهرهوري از نعم ابدي الهي مي گردد كه در رأس آن خداي سبحان لحاظ گرديده باشد. به گونه اي كه آدمي در پرتو اين ديدگاه از علايق دينوي دل بريده و همهي همّ خود را جهت جلب رضايت دوست مصروف دارد.
4. وصول به مقام قرب الهي در سايهي حركت در مسيري است كه خدا پسندانه باشد، خواه اين حركت فردي و خواه اجتماعي باشد. و اين طريق،همان راهكارهاي به دست آمده از بررسي متقابل مفاهيم و عملكردهاي متفاوت درقرآن است كه به اهل ايمان عرضه مي گردد. از طرفي گرفتاري در ورطهي ناخشنودي خداوند قهّار گام نهادن و تداوم حضور در راهي است كه موجبات دوري از خدا را فراهم ميآورد.
5. بار ديگر اعجاز قرآن كريم از جنبهي بلاغي تجلّي يافت. به گونهاي كه هم آراستگيهاي ظاهري اين كلام الهي درخشيد و هم معناي نهفتهي وسيع و عميق موجود در اين الفاظ مختصر شكوفا گرديد.
6. با توجه به اصل تقابل در قرآن كريم تا حدّ زيادي باب تفسير به رأي مسدود شده و نتايجي پربار، زيبا، صحيح و عملي به دست مي آيد.
همان طور كه ملاحظه گرديد، ارتباط و تناسب موضوعات در ترتيب بحث ها رعايت شده است. در بخش اول جهت نماياندن ابزار استنباط، ابتدا تقابل و تعريف آن درعلم منطق بررسي گرديده و تقابل را به دو قسم ساده و تركيبي تقسيم نمود. در بخش دوم،تقابل مبنايي كه ريشهي تمام تقابل هاي قرآني است مورد پژوهش قرار گرفت. سپس تقابل دو نوع طرز تفكر و دو بينش يا به عبارتي دو نوع مكتب كه هر يك براساس همان مفاهيم متقابل مبنايي ـحق و باطل، نور و ظلماتـ پايه ريزي شده است، بيان گرديد. آن گاه نوبت بدان رسيد كه تقابل در راه و روش هايي كه درونمكتبي هستند نيز مشخص شود. و سپس تقابل در شخصيت فردي عمل كنندگان مطرح شد. عمل كنندگاني كه با داشتن مكتب و راه و روش ويژهي خود داراي اعتقادات و عملكردهاي متقابل و متفاوتي نيز ميباشند. و پس از آن بايد نگاهي به بعد اجتماعي همين افراد داشت، و يا به عبارتي تقابل دو جامعه را كه متشكل از همين افراد با شخصيتهاي متقاوت مي باشند را در نظر گرفت. و در انتها تقابل در پايان كار و نتيجهياعمال متفاوت مطرح مي گردد، به گونهاي كه اين نتايج متقابل، هم در دنيا، هم در مرگ و برزخ، وهم در قيامت مورد توجه قرار ميگيرند.
1.نمونهي اين مقايسه رامي توان در آغاز سورههاي نمل، لقمان، بقره و… ملاحظه كرد.
2.محمدبن يعقوب كليني،كافي،1/54، تهران: دار الكتب الاسلاميه.
3.المقابلة في الكلام من أسباب حسنه و إيضاح معاينه، مانند اين كه خداوند سبحان مي فرمايد: …و يحلّ لهم الطيبات و يحرّم عليهم الخبآئث (اعراف،7/157). صدر اين جمله مشتمل بر بيش از دو معناست بدين صورت كه دربردارندهي ضد ويژگي هاي چيزي است كه به ترتيب درمقابل آن ها واقع گرديده است. علي الحازم و مصطفي أمين، البلاغة الواضحة/285 ـ مؤسسة الامام الصادق(ع).
4.محمد رضا مظفر،المنطق/45،قم: مؤسسهي انتشارات دار العلم.
5.همان/47.
6.ترجمهي الهي قمشهاي.
7. ترجمهي آيتي.
8.البته ازنظر علامهي طباطبايي حق، همان عدل است:صفت خدايي است كه اعمال را وزن ميكند.علامهي طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن،8/15، تهران: دار الكتب الإسلاميه. و در أحسن الحديث آمده است: «عملي كه مطابق دستورات خداست، سنگين و باوزن است، عملي كه مطابق دستور خدا نيست بيوزن و پوچ و باطل است.» سيد علي اكبرقريشي، أحسن الحديث،3/361، تهران: نشرواحد تحقيقات اسلامي.
9.اين معنا با توجه به مفهوم مخالف آيهي زيربه دست مي آيد:…وإن يروا سبيل الرشد لايتخذوه سبيلاً… (اعراف/146)، واگر طريق هدايت ببينند از آن نروند.
10.انداد جمع ند،به معناي همانند و نظير و مثل است؛ خليل جرّ، فرهنگ لاروس،2/2035؛ ترجمهي سيد حميد طبيبيان، تهران: امير كبير 1375 هـ ش.
11. ابي جعفر محمد بن جرير الطبري، تاريخ الامم و الملوك،2/319،انتشارات الحسينية المصرية.
12.نمونهي اين مقايسه را ميتوان در ابتداي سورهي نمل،بقره و لقمان ديد.
13.بنگريد به: شعراء، 26/105، 124، 142، 160، 177.
14.أحسن الحديث، 12/70.
15.الميزان، 20/294.
16.شيخ طبرسي، مجمع البيان لعلوم القرآن، 3/92، بيروت: دار احياء التراث العربي.
17.الميزان،1/11.
18.منظور از «العاجلة»، به قرينهي «الاخرة» در آيهي بعد،دنيا مي باشد؛ الميزان،13/65.
19.الحكمة: «آهني است در لگام اسب كه آن را از سرپيچي از فرمان سوارش باز ميدارد. و حكيم صاحب حكمت است، به معناي محكم و متقن غير قابل ترديد. فرهنگ لاروس/852 ـ853. از تعبير «حكيم» معلوم مي شود كه قرآن كريم حقيقتي شعورمند دارد.
20.نمونههاي ديگر اين مقايسه را مي تواند در ابتداي سورههاي نمل و بقره ملاحظه بفرماييد.
21.السبيل: الطريق و ماوضع منه و سبيل اللّه: راه هدايتي است كه به سوي خداوند دعوت مي كند. لسان العرب،11/319.
22. اين دو عنوان متقابل ـ جامعهي توحيدي و شرك آلود ـ الهام گرفته از اين سخن استاد شهيد مرتضي مطهري است: «انسان در نظام شرك، هر لحظه به سويي و به جانب قطبي كشيده مي شود. خسي است بر دريا،موجها هر لحظه او را در جهتي با خود مي برد. اما در نظام توحيدي مانند يك كشتي مجهزّ به دستگاههاي راهنمايي است، در يك حركت منظم و هماهنگ تحت فرمان مقامي خيرخواه.» مقدمهاي بر جهان بيني اسلامي/105، قم: انتشارات اسلامي وابسته به جامعهي مدرسين حوزه ي علميه قم.
23.لازم به ذكر است كه تمامي شاخصه ها از آيات قرآن كريم به دست مي آيد.